سلام......
فکر کنم چند روزیکه همی چیز یه کم بهتر شده چون دیگردوستان توجهی بیشتری دارند....
خالی شدم چون همه چیز رو به یکی از دوستام گفتم درمورد خیانت اون. به اصطلاح. رفیق....
واقعا اروم شدم
الان اون داره میسوزه وفکر کنمم رابطمون کمرنگ میشه..ولی باید بدونه اون دوستی همونو خوشه دار کرد به طوریکه هیچ وقت یادم نمیبره.
اون همیشه اروم ه ولی هیچ کس مثل من رنگ دیگه اونو ندیده. .اون منم که خنجر نامردی برپشتم خورد...ولی پیشش دم نزدم چون رفاقت سرم میشد نه مثل اون...وقتی می گم همه چیز خوبه یعنی اون شایدفهمیده
وقتی همه چیز خوبتر میشه که به اشتباهش پی ببره درحالی که اون زخمی به قلبم زد که نمیشه اونو درمانکرد. ......
اون از معرفت واعتماد نسبت به خودش سو استفاده. کرد...
من ودوست دبستانم. توی یه مدرسه هستیم برای تلافی با همه میگم ومیخندمم تاحرص. انو دربیارم تلافی می کنم تابفهمه چه رنجی به خاطر له کردن رفاقتمون کشیدم. ....
اون. به من دروغ گفت ولی من چشمامو بستم. ولی اینن کارشو نه. .......
قابل بخشش نیست اون منو بایه تازه وارد عوض کرد ومنو جلو همه. کوچیک کرد. به نظرشما اون یه رفیق هستش نه.....
دوباره میگم رفیق گسی هست که در کنارت بشاه نه لهت کنه اون این کارو کرد وبا زندگیم بازی کرد اواز اعتماد من سو استفاده کرد. ....ِِ
وقتی اون یه کنار ایستاده وبا حسرت نگاه می کنه که من چقدر بابقیه خوبم. احساس. حقارت به اون دست میده. ....
ولی من باز به اون. نگاه ویژه دارم