دغدغه ام

شاید دغده همه اینه که چطور بودیم وچی میشیم.... من از گذشتهام پشیمان واز رابطه ام با کسانی که ارزش برایم قابل نبودند حالا دارم پی میبرم که اولیاقتش رانداشتم دغدغه من اینست که چرا بدون تفکر راهی را باز کردم که نمی توان از آنبرگشت که....چرا چشمانم را جایی که باید باز می کردم بستم وبالعکس ......... واقعا شاید می توانستم بهتر باشم واوج بگیرم ولی دغدغه هایم مرا سست کرد.... دغده های دوست .خانواده.مدرسه .ارتباطم با کسی که لیاقت دوستی مرا نداشت و..... شاید مقصر منم که چشمانم را باز تر نکردم تا افراد دور وبرم بهتر بشناسم

همه چیز خوبه

سلام...... 

فکر کنم چند روزیکه همی چیز یه کم بهتر شده چون دیگردوستان توجهی بیشتری دارند....

خالی شدم چون همه چیز رو به یکی از دوستام گفتم درمورد خیانت اون. به اصطلاح. رفیق....

واقعا اروم شدم

الان اون داره میسوزه وفکر کنمم رابطمون کمرنگ میشه..ولی باید بدونه اون دوستی همونو خوشه دار کرد به طوریکه هیچ وقت یادم نمیبره.   

اون همیشه اروم ه ولی هیچ کس مثل من رنگ دیگه اونو ندیده. .اون منم که خنجر نامردی برپشتم خورد...ولی پیشش دم نزدم چون رفاقت سرم میشد نه مثل اون...وقتی می گم همه چیز خوبه یعنی اون شایدفهمیده 

وقتی همه چیز خوبتر میشه که به اشتباهش پی ببره درحالی که اون زخمی به قلبم زد که نمیشه اونو درمانکرد. ......

اون از معرفت واعتماد نسبت به خودش سو استفاده. کرد...